
اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)زمان کنونی: Saturday 14 December 2019, 00:45 | |||||||||
|
اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
|
Monday 17 February 2014, 14:59
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
دوشینه فتادم به رهش مست و خراب
از نشهٔ عشق او نه از بادهٔ ناب دانست که عاشقم ولی میپرسید این کیست، کجایی است، چرا خورده شراب * فـروغـی بـسـطامـی * تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Saturday 22 February 2014, 23:56
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنیم خوش برانیم جهان در نظر راهروان فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم آسمان کشتی ارباب هنر میشکند تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم سلام.آواکس مثل قدیمها هست دوباره شروع کنم |
||||
Saturday 22 February 2014, 23:59
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست که از آن دست که او میکشدم میرویم دوستان عیب من بیدل حیران مکنید گوهری دارم و صاحب نظری میجویم گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است مکنم عیب کز او رنگ ریا میشویم خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است میسرایم به شب و وقت سحر میمویم حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی گو مکن عیب که من مشک ختن میبویم سلام.آواکس مثل قدیمها هست دوباره شروع کنم |
||||
Sunday 23 February 2014, 00:01
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا
هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش تا جامه نیالایی از خون جگر جانا ای ماه برآ آخر بر کوری مه رویان ابری سیه اندرکش در روی قمر جانا زان روز که زادی تو ای لب شکر از مادر آوه که چه کاسد شد بازار شکر جانا گفتی که سلام علیک بگرفت همه عالم دل سجده درافتاده جان بسته کمر جانا چون شمع بدم سوزان هر شب به سحر کشته امروز بنشناسم شب را ز سحر جانا شمس الحق تبریزی شاهنشه خون ریزی ای بحر کمربسته پیش تو گهر جانا مولانا سلام.آواکس مثل قدیمها هست دوباره شروع کنم |
||||
Sunday 02 March 2014, 23:17
(آخرین ویرایش در این ارسال: Sunday 02 March 2014 23:24 ، توسط tttaji.)
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است دهقان به تعجب سر انگشت گزان است کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار دهقان به سحرگاهان کز خانه بیاید نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید نزدیک رز آید در رز را بگشاید تا دختر رز را چه به کارست و چه شاید یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید الا همه آبستن و الا همه بیمار دهقان چو درآید و فراوان نگردشان تیغی بکشد تیز و گلو باز بردشان وانگه به تبنگوی کش اندر سپردشان ورزانکه نگنجند بدو درفشردشان بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان وز پشت فرو گیرد و برهم نهد انبار آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان رگها ببردشان ستخوانها شکندشان پشت و سر و پهلوی به هم درشکندشان از بند شبانروزی بیرون نهلدشان تا خون برود از تنشان پاک به یکبار آنگاه بیارد رگشان و ستخوانشان جایی فکند دور و نگردد نگرانشان خونشان همه بردارد و بردارد جانشان وندر فکند باز به زندان گرانشان سه ماه شمرده نبرد نام و نشانشان داند که بدان خون نبود مرد گرفتار یک روز سبک خیزد شاد و خوش و خندان پیش آید و بردارد مهر از در زندان چون در نگرد باز به زندانی و زندان صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان گل بیند چندان و سمن بیند چندان چندانکه به گلزار ندیده است و سمن زار منوچهری دامغانی سلام.آواکس مثل قدیمها هست دوباره شروع کنم |
||||
Sunday 02 March 2014, 23:26
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندي
كه هرگز از تو نگردم، نه بشنوم پندي دهند پندم و من پند هيچ نپذيرم كه پند سود ندارد بهجاي سوگندي شنيدهام كه بهشت آنكسي تواند يافت كه آرزو برساند به آرزومندي هزار كبك ندارد دل يكي شاهين هزار بنده ندارد دل خداوندي تورا اگر ملك چينيان بديدي روي نماز بردي و دينار برپراكندي تورا اگر ملك هنديان بديدي موي سجود كردي و بتخانههاش بركندي به منجنيق عذاب اندرم چو ابراهيم به آتش حسراتم فكند خواهندي تورا سلامت باد اي گل بهار و بهشت كه سوي قبلهي رويت نماز خوانندي شهيد بلخي سلام.آواکس مثل قدیمها هست دوباره شروع کنم |
||||
Sunday 30 March 2014, 08:33
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
اندر دل من مها ، دل افروز تویی
یاران هستند لیک دلسوز تویی شادند جهانیان به نوروز و به عید عید من و نوروز من امروز تویی حضرت مولانا تاپیک مهم شد ![]() معجزه رخ میده... فقط باید از خدا بخوای و منتظرش بمونی
![]() |
||||
Wednesday 16 April 2014, 05:21
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی گنج نهانی اما چندین طلسم داری هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی چیزی که از رگ من خون میچکید کردم فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی کردم محاسن خود دستار خوان راهت تا بو که از ره خود گردی برو فشانی در چار میخ دنیا مضطر بماندهام من گر وارهانی از خود دانم که میتوانی عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی بویی فرست او را از کنه بی نشانی |
||||
Wednesday 16 April 2014, 05:26
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
چه عجب کسی تو جانا که ندانمت چه چیزی
تو مگر که جان جانی که چو جان جان عزیزی ز کجات جویم ای جان که کست نیافت هرگز ز که خواهمت که با کس ننشینی و نخیزی تن و جان برفته از هش ز تو تا تو خود چه گنجی دل و دین بمانده واله ز تو تا تو خود چه چیزی بنگر که چند عاشق ز تو خفتهاند در خون ز کمال غیرت خود تو هنوز می ستیزی چه کشی مرا که من خود ز غم تو کشته گردم چو منی بدان نیرزد که تو خون من بریزی چو ز زلف خود شکنجی به میان ما فکندی به میان در آی آخر ز میان چه میگریزی چو نیافت جان عطار اثری ز ذوق عشقت بفروخت ز اشتیاقت ز دل آتش غریزی |
||||
Wednesday 16 April 2014, 05:33
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار شاعران کهن(مولانا-حافظ-سعدی-نظامی-عطار-....)
نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم منم و هزار حسرت که در آرزوی رویت همه عمر من برفت و بنرفت هیچ کارم اگر به دستگیری بپذیری اینت منت واگر نه رستخیزی ز همه جهان برآرم چه کمی درآید آخر به شرابخانهی تو اگر از شراب وصلت ببری ز سر خمارم چو نیم سزای شادی ز خودم مدار بی غم که درین چنین مقامی غم توست غمگسارم ز غم تو همچو شمعم که چو شمع در غم تو چو نفس زنم بسوزم چو بخندم اشکبارم چو زکار شد زبانم بروم به پیش خلقی غم تو به خون دیده همه بر رخم نگارم ز توام من آنچه هستم که تو گرنهای نیم من که تویی که آفتابی و منم که ذرهوارم اگر از تو جان عطار اثر کمال یابد منم آنکه از دو عالم به کمال اختیارم |
||||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
اشعار دکتر سید مهدی موسوی | گلایه | 140 | 36,105 |
Sunday 03 November 2019 10:48 آخرین ارسال: zhr1987 |
|
اشعار لیلا کرد بچه | رها | 30 | 4,806 |
Saturday 01 June 2019 20:30 آخرین ارسال: luna |
|
اشعار امید صباغ نو | helia | 33 | 5,599 |
Saturday 09 March 2019 16:02 آخرین ارسال: alighify07 |
|
اشعار علیرضا اذر | گلایه | 30 | 8,281 |
Thursday 07 March 2019 16:16 آخرین ارسال: saye |
|
فراق در اشعار پارسی | گلایه | 22 | 2,256 |
Thursday 07 March 2019 07:34 آخرین ارسال: گلایه |
زمان کنونی: Saturday 14 December 2019, 00:45