
اشعار رضیالـدیـن آرتیمانیزمان کنونی: Friday 06 December 2019, 02:29 | |||||||||
|
اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
|
Wednesday 05 March 2014, 17:26
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
سرم بالش تنم مفرش بسوزد به هر ناخوش که رفته خوش بسوزد از آن پنهان نمٰایم آتش خویش که میترسم دل آتش بسوزد ز گریه سوختم یا رب که دیدست که آبی آید و آتش بسوزد رضی دور از تو میسوزد چه حال است که خس از دوری آتش بسوزد تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Wednesday 05 March 2014, 20:58
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشانم به سامان آفریدند نه دستم از گریبان واگرفتند نه در دستم گریبان آفریدند نه دردم را طبیبان چاره کردند نه بیدردم چو ایشان آفریدند نیامیزد سر دردت به گردم که دردم عین درمان آفریدند ز من با آنکه بی او نیستم من بیابان در بیٰابان آفریدند زلیخا گو چمن گلخن کن از آه که یوسف بهر زندان آفریدند مرا گویی پریشان از چه روئی سر و زلفش پریشان آفریدند رضی از معرفت بوئی نداری تو را کز عین عرفان آفریدند تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Wednesday 05 March 2014, 21:02
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
ای کاش که سجاده به زنار فروشند این طایفه دین چند به دینار فروشند حق از طرف برهمنان است که امروز صد سبحه به یک حلقه زنار فروشند ترسم که به خاکستر گلخن نستانند زان جنس که این طایف دربار فروشند در کار دلم کرد همه عشوه چشمش خوبان دغا مهر به اغیار فروشند مخمور دو چشم تو رضی گشته نگاهی کاین باده نه در خانهٔ خمار فروشند تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Friday 07 March 2014, 15:09
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
مگر شور عشقت ز طغیان نشیند که بحر سر شکم ز طوفان نشیند مگر بر کنار است زان روی زلفش که پیوسته چون من پریشان نشیند عجب بادهٔ خوشگواریست عشقت که در خوان گبر و مسلمان نشیند نشسته است ذوق لبت در مذاقم چو گنجی که در کنج ویران نشیند نشسته بر آن روی زلف سیاهش چو کفری که بالای ایمان نشیند اجل گشته آنرا که در خوابش آئی سراسیمه خیزد پریشان نشیند هر آنکو فکندم جدا از عزیزان الهی به مرگ عزیزان نشیند قبای سلامت به آن رند بخشند که از هستی خویش عریان نشیند رضی شد پریشان آن زلف یا رب پریشان کننده پریشان نشیند تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Friday 07 March 2014, 15:11
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
شب دوشم جمالی در نظر بود کزو هر ذره خورشید دگر بود تأمل در رخش چندانکه کردم ملاحت از ملاحت، بیشتر بود سحر آشفته دیدم شام زلفش عجب شامی؟ که بر روی سحر بود مگر دوشینه شب بر بام بودی که بحر و بر پر از شمس و قمر بود نشستم تا کمر در خون دیده ز موئی که پریشان تا کمر بود ندیدم مادری خورشید زاید تو را مادر مگر خورشید گر بود چنان اندیشهٔ حسنش کند کس که از اندیشه بسیاری به در بود تهی میخانه کرد و در خمار است رضی کز بوی می زیر و زبر بود تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Tuesday 11 March 2014, 21:05
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
شورش دوشین ما از می و ساغر نبود هیچ هوائی بجز وصل تو در سر نبود داروی بیهوشیم مایه بیجوشیم ساقی دیگر نداد، مطرب دیگر نبود نیک و بد کائنات بر محک دل زدیم هیچ غمی با غم دوست برابر نبود بوی تو دیوانهام ساخت مگر هیچکس موی معطر نداشت، طره معنبر نبود خوب بسی بود لیک هیچکسی همچو تو جام مجسم نداشت روح مصور نبود داشت امیدی رضی کز تو بسی برخورد لیک میسر نگشت آنچه مقدر نبود تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Tuesday 11 March 2014, 21:09
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
چه خواهی ز دفتر تو ای خاک بر سر چو خشت است بالین و خاکست بر سر کجا رفت تاج و نگین سلیمان کجا رفت باد و بروت سکندر شد افسار سرگشتگی تا قیامت اجل گشتهای را که دادند افسر همه دردسر بود تاج مرصع همه داغ دل بود باغ مشجر به دامت اگر دشمن افتاد، سر ده بکامت اگر دوست افتاد بگذر مده فرصت از دست دیگر که هم را عجب دانم ار باز ببینیم دیگر به شوخی اسیرم که نبود چو اوئی نه در هشت خلد و نه در هفت کشور براندازد از رخ شبی ار نقابی بر انگیزد از هر طرف روز محشر سرش بیقرار است از سنبل گل برش بینیاز است از مشک و عنبر اگر شمعی افروخت دیوانه باشد کسی را که ماهی چنین آید از در تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Sunday 16 March 2014, 09:15
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
آن برو رویست یا نور است یا قرص قمر آن لب لعل است یا جانست یا تنگ شکر طاق ابرویست یا مهراب دل یا ماه نو نرگس شهلاست یا چشم است یا بادام تر آن قد و بالاست یا سرو سهی یا شاخ گل و آن سر زلفست کرده عٰالمی زیر و زبر چون کنم وصف سراپای تو را ای بینظیر چون سراپای تو میسازد مرا بیپا و سر بیتأمل میکشی چه بیزبان چه بیگناه بی تکلف میبری، چه دل، چه دین، چه جان، چه سر خوش نداری طور هر طرزی که آیم پیش تو اینچنین بودست طرز عشق یا طور دگر دل کند جان تا تماشایش کند، لیکن چه سود میرود چون از تماشایش دل از جان بیشتر تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Sunday 16 March 2014, 09:19
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
بیپرده برون میا که بسیار دین و دل و دست رفته از کار در حلقه تار و مار زلفت بس سبحه که شد بدل به زنار در دور دو چشم شوخ و مستت بس گوشه نشین که شد قدح خوار زنهار ز دست دوست گفتن زنهار دگر مگوی زنهٰار شستیم دو دست خود ز ایمان بستیم میان خود به زنار مطرب دستی به چنگ میزن ساقی پائی به رقص بَردار برقع ز جمال خود برافکن تا سنگ آرد به عشقت اقرار بر مار گذر کنی بگیرند پازهر بجای زهر از مار یک عشوه و صد جهان دل و جان یک شعله و عالمی خس و خار بخرام به مرده و بر انگیز از عظم رمیم جان طیٰار ما جهد بسی بکار بردیم خود جهد نبرده است در کار تا چند رضی ز بردباری شد از تو خدا ز خلق بیزار بیچاره رضی که مست و حیران دیوانه فتاده بر درت زار تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Tuesday 25 March 2014, 13:47
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار رضیالـدیـن آرتیمانی
چند ز دوران چرخ چند ز هجران یار سینه شود شعله خیز، دیده شود اشکبار آنچه کشیدم ازو من بیکی جرعه می میکدهها بایدم از پی دفع خمار من همه صحرای عشق او همه دریای حسن من همه شور و جنون او همه باد بهار تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
اشعار دکتر سید مهدی موسوی | گلایه | 140 | 35,870 |
Sunday 03 November 2019 10:48 آخرین ارسال: zhr1987 |
|
اشعار لیلا کرد بچه | رها | 30 | 4,786 |
Saturday 01 June 2019 20:30 آخرین ارسال: luna |
|
اشعار امید صباغ نو | helia | 33 | 5,531 |
Saturday 09 March 2019 16:02 آخرین ارسال: alighify07 |
|
اشعار علیرضا اذر | گلایه | 30 | 8,243 |
Thursday 07 March 2019 16:16 آخرین ارسال: saye |
|
فراق در اشعار پارسی | گلایه | 22 | 2,216 |
Thursday 07 March 2019 07:34 آخرین ارسال: گلایه |
زمان کنونی: Friday 06 December 2019, 02:29