
اشعار عبید زاکانیزمان کنونی: Sunday 08 December 2019, 21:21 | |||||||||
|
اشعار عبید زاکانی
|
Wednesday 31 December 2014, 08:48
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار عبید زاکانی
هرگز کسی به خوبی چون یار ما نباشد
مه را نظیر رویش گفتن روا نباشد موئی چنان خمیده چشمی چنان کشیده در چین به دست ناید و اندر ختا نباشد با او همیشه ما را جز لاله در نگیرد با ما همیشه او را جز ماجرا نباشد گر حال من نپرسد عیبش مکن که هرگز سودای پادشاهی حد گدا نباشد ما کشتگان عشقیم همچون عبید ما را عقلی سلیم نبود صبری بجا نباشد تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Sunday 25 January 2015, 15:04
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار عبید زاکانی
دوش لعلت نفسی خاطر ما خوش میکرد
دیده میدید جمال تو و دل غش میکرد روی زیبای تو با ماه یکایک میزد سر گیسوی تو با باد کشاکش میکرد سنبل زلف تو هرلحظه پریشان میشد خاطر خستهٔ عشاق مشوش میکرد زو هر آن حلقه بر گوشهٔ مه میافتاد دل مسکین مرا نعل در آتش میکرد تیر بر سینهام آن غمزهٔ فتان میزد قصد خون دلم آن عارض مهوش میکرد از خط و خال و بناگوش و لب و چشم و رخت هر که یک بوسه طمع داشت غلط شش میکرد پیش نقش رخ تو دیدهٔ خونریز عبید صفحهٔ چهره به خونابه منقش میکرد تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Sunday 25 January 2015, 15:05
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار عبید زاکانی
مردیم و یار هیچ عنایت نمیکند
واحسرتا که بخت عنایت نمیکند در پیش چشم او لب او میکشد مرا وان شوخ چشم بین که حمایت نمیکند چندانکه عجز حال بر او عرضه میکنم در وی به هیچ نوع سرایت نمیکند پیش کسی ز شکر و شکایت چه دم زنم کاندیشهای ز شکر و شکایت نمیکند در حق بندگان نظر لطف گاهگاه هم میکند ولیک به غایت نمیکند تا گفتهام دهان تو هیچست از آن زمان با ما ز خشم هیچ حکایت نمیکند بلبل صفت عبید به هرجا که میرسد غیر از حدیث عشق روایت نمیکند تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Sunday 25 January 2015, 15:07
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار عبید زاکانی
ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد
جز آستانهٔ او آشیانه نتوان کرد کسی که کعبهٔ جان دید بیگمان داند که سجدهگاه جز آن آستانه نتوان کرد مرا به عشوهٔ فردا در انتظار مکش که اعتماد بسی بر زمانه نتوان کرد ترا که گفت که با کشتگان راه غمت اشارتی به سر تازیانه نتوان کرد به پیش زلف تو بر خال بوسه خواهم زد ز ترس دام سیه ترک دانه نتوان کرد فسرده صوفی ما را که میبرد پیغام که ترک شاهد و چنگ و چغانه نتوان کرد مرا به مجلس واعظ مخوان و پند مده فریب من به فسون و فسانه نتوان کرد بخواه باده و با یار عزم صحرا کن چو گل به باغ رود رو به خانه نتوان کرد مکن عبید ز مستی کرانه فصل بهار که عیش خوش به چمن بیچمانه نتوان کرد تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Friday 19 May 2017, 07:15
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار عبید زاکانی
بی روی یار صبر میسر نمیشود
بیصورتش حباب مصور نمیشود با او دمی وصال به صد لابه سالها تقریر میکنیم و مقرر نمیشود گفتم که بوسهای بربایم ز لعل او مشکل سعادتیست که باور نمیشود جز آنکه سر ببازم و در پایش اوفتم دستم به هیچ چارهٔ دیگر نمیشود افسرده دل کسی که ز زنجیر زلف او دیوانه مینگردد و کافر نمیشود عشقش حکایتیست که از دل نمیرود وصفش فسانهایست که باور نمیشود تا بوی زلف یار نمیآورد صبا از بوی او دماغ معطر نمیشود ساقی بیار باده که هر لحظه عیش خوش بیمطرب و پیاله و ساغر نمیشود گفتی به صبر کار میسر شود عبید تدبیر چیست جان برادر، نمیشود تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Friday 19 May 2017, 07:17
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار عبید زاکانی
سعادت روی با دین تو دارد
غنیمت خانهٔ زین تو دارد زهی دولت زهی طالع زهی بخت که شب پوش و عرقچین تو دارد چه مقبل هندویی کان خال زیباست که مسکن لعل شیرین تو دارد قبا گوئی چه نیکی کرده باشد که در بر سرو سیمین تو دارد صبا دنیا معطر کرده گوئی گذر بر زلف پر چین تو دارد بسی دیدم پریرویان در آفاق ندیدم کس که آئین تو دارد به عالم هرکسی را کیش و دینی است عبید بینوا دین تو دارد تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Friday 19 May 2017, 07:18
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار عبید زاکانی
لعل نوشینش چو خندان میشود
در جهان شکر فراوان میشود قد او هرگه که جولان میکند گوئیا سرو خرامان میشود پرتو رویش چو میتابد ز دور آفتاب از شرم پنهان میشود قصهٔ زلفش نمیگویم به کس زانکه خاطرها پریشان میشود من نه تنها میشوم حیران او هرکه او را دید حیران میشود گرچه میگوید که بنوازم ترا تا نگه کردی پشیمان میشود با عبید ار نرم میگردد دلت کارهای سختش آسان میشود هرکه را شاهی عالم آرزوست بندهٔ درگاه سلطان میشود شاه اویس آن خسرو دریا دلی کافتابش بندهٔ فرمان میشود خسروی کز کلک گوهربار او کار بی سامان به سامان میشود تا زمینی می چرخد
تا هوا هواست مـن و تـ♥ــو در جنونی سر به راهیــــــــــــــــم ♥ |
||||
Sunday 09 July 2017, 09:28
![]() |
||||
|
||||
RE: اشعار عبید زاکانی
اشعار از کدوم کتابه؟ اسم این کتاب چیه؟
مشاهده لینک مشاهده لینک مشاهده لینک |
||||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
اشعار دکتر سید مهدی موسوی | گلایه | 140 | 36,013 |
Sunday 03 November 2019 10:48 آخرین ارسال: zhr1987 |
|
اشعار لیلا کرد بچه | رها | 30 | 4,796 |
Saturday 01 June 2019 20:30 آخرین ارسال: luna |
|
اشعار امید صباغ نو | helia | 33 | 5,541 |
Saturday 09 March 2019 16:02 آخرین ارسال: alighify07 |
|
اشعار علیرضا اذر | گلایه | 30 | 8,263 |
Thursday 07 March 2019 16:16 آخرین ارسال: saye |
|
فراق در اشعار پارسی | گلایه | 22 | 2,223 |
Thursday 07 March 2019 07:34 آخرین ارسال: گلایه |
زمان کنونی: Sunday 08 December 2019, 21:21