
شعر و متن عاشقانه2زمان کنونی: Saturday 14 December 2019, 19:18 | |||||||||
|
شعر و متن عاشقانه2
|
Saturday 12 September 2009, 17:55
![]() |
||||
|
||||
شعر و متن عاشقانه2
سلام دوستان..از همه تون خواهش ميكنم متن هاي زيبا و دوست داشتني رو كه پر از احساس هم خواهند بود اينجا بذاريد و براي هر متن يك تاپيك جداگانه نزنيد. در پايان يك مجموعه كامل خواهيم داشت. مرسي. با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 12 September 2009, 17:57
![]() |
||||
|
||||
RE: متن هاي زيبا، عاشقانه و تامل برانگيز
واي، باران؛ باران؛ با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 12 September 2009, 18:02
![]() |
||||
|
||||
RE: متن هاي زيبا، عاشقانه و تامل برانگيز
قبله من چه قدر ساده و آرام، چه قدر صبور و صميمي، تو در من آميختي. باور کن تو را در اولين نماز نخوانده جستجو کردم که هنوز به قنوت گريه نرسيده سلامم دادي. بعد... من ماندم و دستان پر دعايي که به آسمان پر استجابت چشمانت آويخته شد. اصلا بيا و تو بگو... تو بگو کدامين سو قبله ي من است!؟ با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 12 September 2009, 18:03
![]() |
||||
|
||||
RE: متن هاي زيبا، عاشقانه و تامل برانگيز
تک درختي تنها توي يک جنگل تاريک و سياه از غم و درد به خود ميپيچيد .از خودش ميپرسيد که چرا اينقدر تنهايم؟! که چرا هيچ دلي با من نيست؟ که چرا نيست دلي نگران من و تنهايي من؟ چه شود گر که دگر قد نکشم؟ چه شود اگر که من توي جنگل نباشم؟آنقدر گفت و گريست که شکست و آرام روي يک نهر روان ساخت پلي... چقدر زيبا بود !چقدر مستحکم.... و درخت تنها عشق را پيدا کرد. عشق را در بهار بايد جست. در گردش پروانه به دور يک گل، در ذوب شدن يخ با دست نوازشگر نور و خورشيد ، درميان سفر چلچله ها، درميان قطرات باران، در ميان وزش باد و غرش ابر و طوفان عشق را بايد جست روي يک نهر روان که درختي روي آن ساخته پل ... و درخت تنها عشق را پيدا کرد عشق يعني ايثار، عشق يعني گذشتن از خود، از بود و نبود عشق يعني درختي بيجان روي يک نهر روان عشق يعني يک بغل دلواپسي گم شدن در انتهاي بي کسي با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 12 September 2009, 18:04
![]() |
||||
|
||||
RE: متن هاي زيبا، عاشقانه و تامل برانگيز
در افسانه ها آمده روزي که خداوند جهان را آفريد فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فرا خواند و از آنها خواست تا براي پنهان کردن راز زندگي پيشنهاد بدهند∙ يکي از فرشتگان به پروردگار گفت:خداوندا آنرا در زير زمين مدفون کن∙ فرشته ديگري گفت آن را در زير درياها قرار بده∙ و سومي گفت راز زندگي را در کوهها قرار بده∙ ولي خداوند فرمود اگر من بخواهم به گفته هاي شما عمل کنم فقط تعداد کمي از بندگانم قادر خواهند بود آن را بيابند در حالي که من مي خواهم راز زندگي در دسترس همه بندگانم باشد∙ در اين هنگام يکي از فرشتگان گفت فهميدم کجاهي خداي مهربان راز زندگي را در قلب بندگانت قرار بده زيرا هيچ کس به اين فکر نمي افتد که براي پيدا کردن آن بايد به قلب و درون خودش نگاه کند∙ و خداوند اين فکر را پسنديد∙ با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 12 September 2009, 18:08
![]() |
||||
|
||||
RE: متن هاي زيبا، عاشقانه و تامل برانگيز
الو سلام منزل خداست؟ اين منم مزاحمي که آشناست هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابي از دل من است يا که عيب سيم هاست؟ چرا صدايتان نمي رسد کمي بلند تر صداي من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟ اگر اجازه مي دهي برايت درد دل کنم شنيده ام که گريه بر تمام دردها شفاست دل مرا بخوان به سوي خود تا که سبک شوم پناهگاه اين دل شکسته خانه ي شماست الو ، مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم دوباره زنگ مي زنم ، دوباره ، تا خدا خداست دوباره ... تا خدا خداست... با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 12 September 2009, 18:09
![]() |
||||
|
||||
RE: متن هاي زيبا، عاشقانه و تامل برانگيز
شب که مي رسد به خودم وعده مي دهم
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت صبح که فرا مي رسد و نمي توانم بگويم رسيدن شب را بهانه ميکنم و باز شب مي رسد و صبحي ديگر و من هيچ وقت نمي توانم حقيقت را به تو بگويم بگذار ميان شب و روز باقي بماند که چه قدر دوست دارم...... با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 12 September 2009, 18:12
![]() |
||||
|
||||
RE: متن هاي زيبا، عاشقانه و تامل برانگيز
مینويسم از تو شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نيلوفر صدا كردم. تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم. پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم نمي دانم چرا رفتي؟ نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ، ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شادي و خوشبختي با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 12 September 2009, 18:13
![]() |
||||
|
||||
RE: متن هاي زيبا، عاشقانه و تامل برانگيز
پنج وارونه چه معنا دارد ؟! با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 12 September 2009, 18:35
![]() |
||||
|
||||
Re:متن هاي زيبا، عاشقانه و تامل برانگيز
ته نشین شده عشقی که ما داشتیم شمع و پروانه که سوختند ما کاشتیم تک و تنها نشستم بدون یارم وقتی اون نیست من خیلی خارم آسمون و نگاه می کنم مه شده یاد خاطراتم میفتم گم شده به عشقت میخونم حس قلبم میذارم کف دست تو حرفم چه جوری بهت بفهمونم می خوامت می خوام بذارم دستم و رو لبت بکنمت ترک و می خوام بگمت بوسه نگو می خوام بدمت هر وقت دستت و میدادی دستم ضربان قلبم می رفت رو 700 همیشه هستم تو خواب و بیداری وقتی تو نیستی من هستم تو خماری چرا نمیای بهم بگی بی حالی از وقتی که رفتم بیماری چرا کم سو شده چشای گربه ایت رنگت پریده و انگاری مرده ای چند وقته که رفتی شدم ساکت هر شب می خوابم به امید خوابت نگاه می کنم به عکسمون تو قاب نقره ای که الان کنار حاله بغل عکست من مثل خارم نقره داغم کردی ولی نرفتی از یادم بیا پیشم بمون تنها نمونم می خوام تا ابد واست بخونم می خوام بگم عشق پرزده تو دل من کلی غم زده اگه بیای بمونی پیشم تا ابد راضی میشم ته نشین شده عشقی که ما داشتیم شمع و پروانه که سوختند ما کاشتیم عاشق منم، ساده دل منم اگه من منم اون عاشق تو قصه ها منم اگه نیازم نذار ببازم بذار تو دلت خونه عشق و بسازم این بود عشق من تا ابد بهت تشنم بودی تو بهشتم تویی فرشتم همه کف دستم با خون نوشتم که تویی و میمونی تنها عشقم پس چرا بهم نگفتی یک کلام که من تو رو دوست دارم اردلان بی تو من نمی تونم باشم در امان امیر اردلان مردست دیگه از الان دیگه رفتم بستم حالا شدم خسته کسی که بی تو الان تنها نشسته می تونی صدام کنی عاشق دل شکسته آروم آروم بخاطرت چشام میشه بسته |
||||
|