
جملاتی از دکتر علی شریعتیزمان کنونی: Saturday 14 December 2019, 21:22 | |||||||||
|
جملاتی از دکتر علی شریعتی
|
Friday 26 June 2009, 22:47
![]() |
||||
|
||||
قابل تامل از دكتر شريعتي
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟ خداوندا اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟ خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت خداوندا تو مسئولی خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Saturday 27 June 2009, 09:18
![]() |
||||
|
||||
RE: قابل تامل از دكتر شريعتي
خیلی زیبا بود زیبای زیبا |
||||
Saturday 27 June 2009, 09:31
![]() |
||||
|
||||
Re:قابل تامل از دكتر شريعتي
من عاشق دکتر شریعتی ونوشته هاشم خیلی زیبا بود اگه تونستی دوباره نوشته هاشو واسمون بذار دوباره تشکر تشکر تشکر تشکر تشکر تشکر فکر کنم خوب باشه دیگه بیشتر ازین پرومیشی(شوخی) پرسه زدن در خیالت زیباترین نیاز من است هوایم باش تا نفسم نگیرد **M** |
||||
Sunday 28 June 2009, 14:46
![]() |
||||
|
||||
Re:قابل تامل از دكتر شريعتي
حتما ايليا جان.. خوشحالم كه خوشتون اومد.. حتما يك تايك ميزنيم راجع به دكتر شريعتي و مينويسيم.. با دو تن , با دو مــــرد ؛ عشق ِ من { نــــابــــ } میشود.. ![]() ![]() |
||||
Monday 07 September 2009, 10:44
![]() |
||||
|
||||
نامه ای عاشقانه از دکتر علی شریعتی
نامه ای عاشقانه از دکتر علی شریعتی ![]() باتو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند باتو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند باتو، زمین گاهواره ی است که مرا در آغوش خود می خواباند و ابر،حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو، دریا با من مهربانی می کند باتو، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند باتو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند باتو، من با بهار می رویم باتو، من در عطر یاس ها پخش می شوم باتو، من در شیره ی هر نبات میجوشم باتو، من در هر شکوفه می شکفم باتو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم باتو، من در روح طبیعت پنهانم باتو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم باتو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، درسکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند و بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه ها ی شسته، باران خورده، پاک، همه خوش ترین یادهای من، شیرین ترین یادگارهای من اند. بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم بی تو، رنگهای این سرزمین مرا می آزارند بی تو، آهوان این صحرا گرگان هار من اند بی تو، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند بی تو، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند بی تو، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند بی تو، من با بهار می میرم بی تو، من در عطر یاس ها می گریم بی تو، من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم. بی تو، من با هر برگ پائیزی می افتم بی تو، من در چنگ طبیعت تنها می خشکم بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم بی تو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، درسکوت این آسمان، درتنهایی این بی کسی، نگهبان سکوتم، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی، سالک راه فراموشی ها، باغ پژمرده ی پامال زمستانم. درختان هر کدام خاطره ی رنجی، شبح هر صخره، ابلیسی، دیوی، غولی، گنگ وپ رکینه فروخفته، کمین کرده مرا بر سر راه، باران زمزمه ی گریه در دل من، بوی پونه، پیک و پیغامی نه برای دل من، بوی خاک، تکرار دعوتی برای خفتن من ، شاخه های غبار گرفته، باد خزانی خورده، پوک ، همه تلخ ترین یادهای من، تلخ ترین یادگارهای من اند. :: دکتر علی شریعتی :: آدم ها برای چیزهای زیادی خلق شدن ...
ولی هیچ کدوم از اون چیزا تنهایی نیست |
||||
Monday 07 September 2009, 11:49
![]() |
||||
|
||||
Re:نامه ای عاشقانه از دکتر علی شریعتی
خیلی قلم زیبایی داره گاهی وقتا با خوندن مطالبش یه تلنگری به خودم میزنم که من کجاام؟ براچی اومدم؟ کجا میرم؟ |
||||
Monday 07 September 2009, 15:54
![]() |
||||
|
||||
RE: نامه ای عاشقانه از دکتر علی شریعتی
خوش بحال زنش
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست! ![]() _سایه_
|
||||
Monday 07 September 2009, 16:10
![]() |
||||
|
||||
Re:نامه ای عاشقانه از دکتر علی شریعتی
به قدری حرفاش دلنشینه که گروه بزرگ NA با خوندن دعا یی از دکتر شریعتی پایدار مونده روحش شاد |
||||
Monday 07 September 2009, 16:58
![]() |
||||
|
||||
Re:نامه ای عاشقانه از دکتر علی شریعتی
اوا جون حالا چرا فقط زنش؟ خوشبحال هر کی تونسته باش رابطه برقرار کنه و یکی از دوستای دکتر شریعتی باشه |
||||
Saturday 12 September 2009, 08:46
![]() |
||||
|
||||
Re:نامه ای عاشقانه از دکتر علی شریعتی
بخش دكتر شريعتي عالي بود ممنون |
||||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
به یاد ندا شعر مورد علاقه آقای دکتر aeti196 | mehri68 | 12 | 3,230 |
Saturday 04 January 2014 17:04 آخرین ارسال: moonlover |
|
عشق و دوست داشتن از نگاه دكتر شریعتی | tarang | 0 | 859 |
Sunday 17 January 2010 09:36 آخرین ارسال: tarang |
|
داستان زندگی دکتر تئودور استووارد | count | 0 | 867 |
Friday 04 December 2009 13:16 آخرین ارسال: count |
|
![]() |
جملاتی بسیار زیبا از «چارلی چاپلین» | youne30 | 1 | 937 |
Saturday 01 August 2009 12:03 آخرین ارسال: stubbern |
![]() |
ماجرای دکتر علی شریعتی | youne30 | 0 | 406 |
Saturday 02 May 2009 18:12 آخرین ارسال: youne30 |